میثم شمس آرا

رشد فردی توسعه کسب و کار ذهن

میثم شمس آرا

رشد فردی توسعه کسب و کار ذهن

میثم شمس آرا

مربی رشد و توسعه فردی و کسب و کار
من اینجام و کمکت می کنم کسب و کار خودت را رونق بدی
عزت نفس و اعتماد بنفس خودت رو بالا ببری و خجالت نکشی
شاگرد استاد هدایت محمودی


احساس وابستگی

یکی دیگر از موانع راه من احساس وابستگی مخفی شدید من بود.

چرا مخفی؟

خوب اکثر افراد دارای حس وابستگی هستند و این حس ممکن است در خانم‌ها بیشتر و فاحش‌تر باشد.

ولی من اصلاً فکر نمی‌کردم که همچنین حسی داشته باشم و همیشه فکر می‌کردم انسان مستقل و دارای استقلالی هستم.

به خاطر اینکه از دوران نوجوانی کار را شروع کرده بودم و تنها به سفر می‌رفتم.

ولی وقتی‌که با استاد خودم در 39 سالگی آشنا شدم و کارهایی که استادم به من می‌گفت را باید انجام می‌دادم، ازآنجایی‌که بیشتر این کارها را تاکنون انجام نداده بودم و اطرافیان من که اصلاً درک نمی‌کردند که من چرا باید این کارها را انجام بدهم مخالفت‌های زیادی با من می‌شد.

یکی از تهدیداتی که همیشه من را می‌ترساند، ترس از تنها شدن و موردپذیرش قرار نگرفتن توسط اطرافیانم بود.

من می‌ترسیدم، از اینکه تنها شوم و آدم‌های دور و برم من را ترک کنند.

این یکی از دلایل بزرگی هست که افراد به خاطر آن حاضر نیستند اقدامات جدید را برای بهتر شدن زندگی خودشان انجام بدهند.

چون ما از تنهایی می‌ترسیم، می‌ترسیم که بمیریم.

مکانیزم بقا برای اینکه ما نمیریم، ما را مجبور می‌کند برای خودمان دوست پیدا کنیم و همیشه در بین جمعی از افراد باشیم.

به‌عنوان‌مثال اگر شما بخواهید به سفر بروید و برای رسیدن به مقصدتان دوتا جاده وجود داشته باشد از کدام یکی می‌روید؟

جاده‌ای که سی تا ماشین جلوتر از شما رفتند یا جاده‌ای که هیچ ماشینی وارد آن نشد یا فقط یک ماشین از آن جاده رفت؟

به‌احتمال‌ زیاد شما وارد جاده‌ای می‌شوید که همه رفته‌اند. چرا؟ چون فکر می‌کنید که وقتی همه دارند از این جاده می‌روند حتماً امنیت بیشتری دارد و اگر مثلاً ماشینم خراب شد یک نفر هست که به من کمک بکند و هزار تا دلیل دیگر که  شما را مجبور می‌کند از جاده شلوغ بروید!

این‌ها دلایل منطقی هستند که باعث می‌شوند ما یک کار جدید را شروع نکنیم و دائماً نگاه بکنیم که بقیه دارند چکاری انجام می‌دهند تا ما هم انجام بدیم.

چون دوست نداریم که از بقیه جدا بشیم و یا آن‌ها ما را ترک کنند.

ولی نکته بسیار جالبی که استادم برای برطرف شدن این مشکل به من گفت این بود که آدم‌ها بر اساس فرکانسی که بر روی آن هستند دوستانی را هم برای خودشان پیدا می‌کنند.

وقتی‌که فرکانس ما تغیر می‌کند دوستانی که در فرکانس پایین‌تر هستند به طور اتوماتیک وار از ما جدا می‌شوند و دوستان جدید و آدم‌هایی با فرکانس بالاتر به سمت ما می‌آیند.

منظور این حرف این است که از آن‌جایی که انسان موجود اجتماعی هست و برای بقای خود همیشه می‌خواهد در بین جمع و با گروهی باشد، در هر کجا باشد برای خود افرادی را پیدا خواهد کرد.

اینکه تو دوست داری با چه جور آدم‌هایی همراه باشی را خودت بر اساس طرز فکر و رفتارت مشخص می‌کنی.

ما انسآن‌ها نوع پیشرفته‌ای از موجودات هستیم که با تغییر افکار خود می‌توانیم مدار خودمان را تغییر بدهیم و آدم‌های جدید را به سمت خودمان جذب کنیم.

این ویژگی خواص به ما کمک می‌کند که در هر جایی که باشیم وقتی قبیله قدیمی خودمان را از دست می‌دهیم، قبیله و دوستان جدیدی را پیدا خواهیم کرد.

حتماً برای شما هم پیش‌آمده که رفقای چندین ساله خودتان را به علت یک مشاجره یا رفتار خاص یا سفر به یک شهر دیگر و هر علت دیگری ازدست‌داده باشید و الآن یک دنیا دوست جدید دیگر دارید؟ چرا؟

به همان علتی که در بالا گفتم ما همیشه دوست داریم در یک جمع هم‌فکر و هم‌عقیده باشیم. کسانی که ما را همیشه تائید بکنند و بپذیرند.

به خاطر داشتن احساس امنیت و راحتی که داریم خیلی برایمان سخت است که از آن‌ها جدا بشویم!

ما فکر می‌کنیم که اگر از آن‌ها جدا شویم دیگر نمی‌توانیم کسی را پیدا بکنیم و از تنهایی می‌میریم.

استاد عزیز من این نکته را کاملاً برای من روشن کرد و باعث شد که من بااینکه می‌ترسیدم شروع به تغییر بکنم و از اینکه ممکن است آدم‌های اطرافم عوض بشوند آگاه شوم.

آگاهی این کمک را به ما می‌کند که ما آمادگی روبه‌رو شدن با هر چیزی را داشته باشیم و بفهمیم که آدم‌ها بر اساس دریافت درونی و دیدگاهی که خودشان دارند تصمیم میگیرند و دوستان خودشان را انتخاب می‌کنند.

اگر کسی با من مخالفت کرد یا من را ترک کرد این دلیل بر بد بودن من نیست!

بلکه به خاطر برداشت متفاوت آن فرد نسبت به رفتار من بوده و آن فرد دیگر در کنار من احساس امنیت ندارد.

فهمیدن این موضوع که هر کدام از آدم‌ها دنیا را بر اساس اطلاعات موجود در ذهن خودشان می‌بینند و فهمی که هر کدام از ما از یک موضوع داریم با نفر بعدی متفاوت است، باعث می‌شود که دیگر به راحتی با هم دچار مشکل و سوءتفاهم نشویم و بتوانیم همدیگر را همان‌طور که هستیم بپذیریم.

به هم گیر ندهیم و از رفتار متفاوت هم ایراد نگیریم. زندگی راحت‌تری در کنار هم داشته باشیم و برای بهتر شدن دنیای خودمان، به بهتر شدن دنیای دیگران کمک کنیم.

این شد که من با تمام سدهای ذهنی که داشتم و البته دارم شروع به اقدام کردم.

بسیار برای من جالب هست و شاید برای شما هم جالب باشد که ما هیچ‌وقت نمی‌توانیم بفهمیم چه حجمی از باورهای منفی و مثبت در ذهنمان وجود دارد و تنها از روی رفتاری که از خودمان در مواجهه با افکار و رفتار خودمان و دیگران است که می‌توانیم کمی متوجه آن باورها بشویم.

یعنی اگر نگرش ما درست باشد می‌تواند باعث بهتر شدن زندگی دیگران هم بشود.

ما با تغییر اطلاعاتمان و داشتن یک نگرش مثبت می‌توانیم با تمام مشکلاتی که بر سر راهمان وجود دارد و یا ممکن هست که به وجود بیاید، به راه خودمان ادامه بدهیم و به خواسته‌مان برسیم.

این دیدگاه به من کمک کرد که بفهمم فقط کافی است اطلاعات ذهنم را عوض کنم و به راهم ادامه بدهم.

استاد عزیز من، جناب هدایت محمودی از استادش آقای ارل‌نایتینگل این مطلب را نقل می‌کنند که "نگرش ما مانند قلم‌مویی هست که ما با آن دنیای خودمان را نقاشی می‌کنیم".

 

 

 

 

 

چطور زندگی خودت را می‌توانی تغییر بدهی؟

انسان کیست و چگونه کار میکند؟

پارادایم چیست؟

  باور چیست؟

این آدمک خطی است

تصویرسازی:

برداشت

حافظه

دلیل جویی

دریافت یا حس ششم

اراده

تصمیم چیست؟

 تصمیم یعنی اقدام

منطقه آسایش و رفاه

توهمات من

مشورت‌های غلط

همیشه به‌روز باش!!!

عدم تمرکز

تمرکز یعنی چی؟؟

ترس از دانستن اشتباهاتم

در اصل تعریف یادگیری یعنی تغییر رفتار!

فکر می‌کردم دیر شده

احساس وابستگی

نگرش

ما اینجا هستیم تا یاد بگیریم و به دیگران خدمت کنیم!

هدف‌گذاری

راهکارهای موفقیت

قانون جبران در کسب و کار

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی